کد مطلب:161784 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:273

فروش آخرت به دنیا
سیم از مهالك: آن كه داخل شوند در آن جماعت كه آخرت خود را فروختند به دنیا.شیخ جلیل جعفر بن احمد قمی در كتاب «غایات» روایت كرده كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

شرار الناس من باع آخرته بدنیاه و شر من ذلك من باع آخرته بدنیا غیره [1] .


بد مردمان كسی است كه فروخت آخرت خود را به عوض دنیای خود. و بدتر از این كسی است كه فروخت آخرت خود را به دنیای دیگری؛ كه دین از او رفت و دنیا به دست دیگری رسید. و این مضمون در اخبار عدیده موجود است. و قریب به آنهاست آنچه شیخ صدوق در كتاب «عقاب الاعمال» روایت كرده از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم كه آخر خطبه كه خواندند فرمودند: و من عرضت له دنیا و آخرة فاختار الدنیا و ترك الاخرة لقی الله و لیست له حسنه یتقی بها النار [2] .

هر كه عرضه شود بر او دنیایی و آخرتی، پس برگزیند دنیا را و واگذارد آخرت را، ملاقات خواهد كرد حضرت باری تعالی را در حالتی كه برای او حسنه نیست كه به سبب آن خود را از آتش دوزخ نگاه دارد. و در «نهج البلاغه» و «ارشاد» شیخ مفید و «امالی» و غیره مروی است كه


امیرالمومنین علیه السلام فرمود به كمیل در حدیثی شریف كه در آن اصناف طالبین علم را ذكر فرمودند. «بلی اصبت له لقنا غیر مامون یستعمل آلة الدین فی طلب الدنیا» [3] .

آری برای علم یافتم خوش فهم خائنی كه استعمال می كند آلت دین را در طلب دنیا.و مفاد این اخبار شریفه و نظایر آن یكی است. پوشیده نماند كه فروختن آخرت به دنیا گاهی به گرفتن مالی یا جاهی است و برداشتن دست از كیش و آئین خود؛ مثل پاره ای ضعفا كه به جهت تقرب به اعاظم خارج مذهب یا گرفتن مالی از ایشان، از مذهب خود دست برداشته و مذهب كفر را اختیار می كند؛ مثل ابن عاص كه به جهت ولایت مصر، از ولایت و نصرت حضرت امیرالمومنین علیه السلام دست برداشت و او را به این فروختن دین به دنیا، مكرر توبیخ و سرزنش كردند و در شرح حال او مذكور است [4] و امثال او در آن عصر بسیار بودند كه پسران ابی سفیان ایشان را به دادن مال و منصب به درد پسر عاص مبتلا كردند.


علیه السلام فرمود: از او چه بدیع است این و امثال این. او را مولائی بود از موالیان، او را ابوالاسود دئلی گفتندی پس از آن كه حضرت امیرالمومنین علیه السلام به جوار رحمت ایزدی پیوست، معاویه خواست تا او را استمالت دهد، باشد كه از دوستی علی علیه السلام برگرداند. او را هر وقت تحفه و بری و لطفی كردی و چیزی فرستادی، یك روز هدیه فرستاد او را از انواع حلواها در او بود، چون به خانه ابوالاسود بردند، بنهادند و در آنجا شهد مختلط به زعفران بود. دختبری كوچك داشت ابوالاسود پنج شش ساله، بدوید و از آن پاره گرفت و در دهن نهاد. او را گفت: ای دخترك بیفكن كه زهر است گفت: چرا؟ گفت: نمی دانی پسر هند فرستاده است بما تا ما را از دوستی اهل بیت علیهم السلام برگرداند. دخترك آنچه در دهن داشت بیفكند [5] و گفت: اتخذعنا بالشهد المزعفر عن السید المطهر. آنگه این بیتها انشاد كرد:



ابالشهد المزعفر یابن هند

علیك نبیع اسلاما و دینا



معاذ الله لیس یكون هذا

و مولانا امیر المومنینا



[6] .

ولكن در تعبیر از عمل پسر عاص و امثال او، به فروختن دین به دنیا فی الجمله مسامحه در عبارت شده، چه او دست از دین برداشت و دنیا گرفت؛ اما دینی به كسی نداد و از آخرت او چیزی به معاویه نرسید در مقابل مالی كه به او داد؛ بلكه آنچه از او به او رسید، بی دینی بود. پس حقیقا معامله و


معاوضه به هیچوجه صورت نگرفت. و گاهی فروختن دین به دنیا، به دادن چیزی است از آخرت؛ یعنی از اسباب و وسیله نجات در آنجا و رسیدن به نعیم جنت و گرفتن مالی به عوض آن كه خود می توانست به همین عمل تحصیل آخرت كند و نكرد و به آن تحصیل دنیا كرد. مثل آن كسی كه به دیگری تعلیم قرآن كند، یا مسائل دینیه كه از عبادات عظیمه مرغوبه است و به آن توان تحصیل ثوابهای بسیار كرد، پس از تحصیل آخرت اعراض می كند و در مقابل تعلیم، مالی می گیرد. و از این جا صدق حقیقت معامله و داد و ستد، واضح و دخول در اخبار گذشته هویداست. در تفسیر حضرت امام حسن عسكری علیه السلام مروی است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ثواب عظیمی از برای قاری یك آیه قرآن و گوش كننده به آن ذكر فرموده آنگاه فرمود: آیا می دانید در چه وقت این ثوابها را به این مستمع و قاری می دهند؟ اذا لم یغل فی القرآن[انه كلام مجید]و لم یجف عنه و لم تستاكل به و لم یراء به [7] .

آنگاه كه در قرآن غلو نكند (به این كه بگوید: مخلوق نیست)؛ چه او كلام رب مجید است یا كلامی است كه خیر و بركت و نفع آن بسیار است. و به وسیله آن مال مردم را نخورد (به این كه به او كسب كند). و در خواندن و گوش دادن، مرائی نباشد و (بالجمله به قرآن كاسبی نكند). و بر هر دانای بی غرضی پوشیده نیست كه این مطلب، اختصاصی به قرآن مجید ندارد و هر چه وسیله تحصیل آخرت و آلت دین باشد، در این حكم با او شریك است و بایست از آن احتراز نمود. و ائمه علیهم السلام محض مبتلا نشدن به این بلیه، اهتمامی تام داشتند تا آنجا كه معامله نمی كردند با آن كه ایشان را


به امامت و بزرگواری می شناختند، از خوف آن كه فروشنده به ملاحظه بزرگی مقام ایشان چیزی از قیمت او كم كند. پس گویا قدری از قیمت آنچه خریدند از اسباب و آلات آخرت شده با آن كه نفوس شریفه ایشان منزه بود از قصد كردن چنین چیزی. و در سیره حضرت امیرالمومنین علیه السلام مكرر این مطلب ذكر شده. ابن شهر آشوب و غیره از جناب امام محمد باقر علیه السلام روایت كردند كه: امیرالمومنین علیه السلام روزی به دكان بزازها رفت. پس به مردی فرمود: دو جامه بمن فروش. پس آن مرد گفت: یا امیرالمومنین آنچه به آن حاجت دارید در نزد من است. و چون شناخت آن جناب را، از او گذشتند و به دكان جوانی رفتند و از او دو جامه خریدند یكی به دو درهم و یكی به سه درهم. و به روایتی از دودكان گذشتند كه هر دو شناختند آن جناب را. دكان سیم به غلامی رسیدند كه به آن حضرت خطاب كرد: ای شیخ. پس از او خریدند و برگشتند. چون پدر یا آقای غلام آمد به دكان و فهمید كه مشتری، آن جناب بوده و نفع گرفته، زیادی را آورد خدمت آن جناب و عذر خواست، نگرفتند و فرمودند: معامله بود به رضایت هر دو گذشت. [8] .

و شیخ شهید ثانی در «شرح لمعه» بعد از ذكر كراهت تفاوت گذاشتن میان مشتریها فرمود: مگر آن كه میان مشتری ها فرقی باشد به سبب فضیلتی یا دینی، پس تفاوت گذاشتن عیبی ندارد، ولكن مكروه است برای گیرنده (یعنی آن صاحب فضل و دیانت) قبول آن. [9] .

و پیشینیان (یعنی از علما و اتقیا) چنین بودند كه وكیل می كردند دیگران را به خرند از كسانی كه ایشان را (یعنی موكلها را) نشناسند؛ به جهت فرار


از ابتلا به محذور گذشته كه به جهت فضل و دین ایشان، بایع چیزی كم كند. و از این كلمات مكشوف شد كه از قبایح اعمال بایست شمرد آنچه شایع و متعارف است كه سید یا طلبه یا حاجی یا زائر در وقت خریدن چیزی و گفتگوی در قیمت آن، برای كم كردن قیمت آن متوسل می شود به سیادت و علم و حج و زیارت خود، كه آخر من سیدم یا طالب علمم یا اراده زیارت بیت الله و زیارت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم یا زیارت ائمه علیهم السلام دارم، چیزی كم كن. و بسیار شود كه فروشنده به این ملاحظه كم كند و به فیوضات عظیمه برسد، ولكن خرنده جاهل به آداب دینیه به جهت این نفع جزئی، خود را داخل كرده در زمره آنان كه فروختند دین را به دنیا و استعمال نمودند آلات دین را در دنیا و خسارت كلی كردند در این معامله. و مخفی نیست كه آن علم كه وسیله شود از برای كم كردن قیمت به اندازه قرآن یا كمتر از آن، معدود است از آن علومی كه در ادعیه بسیار از سر آن پناه بردند به خداوند تبارك و تعالی و فرمودند: «اللهم انی اعوذ بك من علم لا ینفع» و از آنچه گفتیم واضح و روشن شد كه این دسته روضه خوانان مانند طائفه ای از طالبین علم، داخلند در این صنف از اخبار؛ زیرا كه روضه خوان به آنچه می گوید از فضایل و مناقب و مصایب كه از آلات دین و از وسایل عظیمه تحصیل دار آخرت است، می توانست مانند مؤذن و معلم قرآن و مسایل دینیه، تعمتهای دائمه و ثوابهای غیر متناهیه بخرد و به وصال آنها برسد؛ و به جهت پستی فطرت و قصور همت و اشتعال آتش حرص و رغبت و خوف فقر وفاقت، از آن معامله مباركه رابحه اعراض كرده و آن سرمایه گرانبها را به دراهم معدوده معاوضه نموده. و العجب كه هر گاه بازار این كسب خسران مآل خود، به جهت كثرت مشتریان و فراوانی طالبان، با رونق و رواج بیند، به هوای گرد آوردن زر و سیم و تحصیل خلعتهای ثمینه در نهایت وجد و نشاط و فرح و انبساط


باشد. و بالعكس از كسادی بازار متاع خویش و قلت مشتریان و راغبان، در غایت حزن و اندوه و شكایت. و در مقام جلب و تحصیل مشتریان، خود را گرفتار مفاسد و محاذیری نماید كه هر یك از آنها در تباه كردن دین و هلاكت جان او سبب مستقل اند؛ مثل ذل سؤال از خود مشتری و اصحاب او بلكه خادمانش به انواع تملقات قبیحه، و دخول در معامله اهل قطار خود، و نشر معایب آنها، و فحص و تجسس از معایب آن و گرفتن بغض و حسد آن جماعت در دل اگر بر او مقدم شدند، و افتخار و مباهات اگر ایشان را شكست داد و از میدان بیرون كرد؛ چنان كه گویی فتحی در دین كرده. و آزردن صاحب مجلس را به انواع اذیت به جهت نرسیدن مقدار مقصود؛ چه غالبا معامله، مجهول و مقدار عوض خواندن، معین نمی شود. [10] .


[1] الغايات، جعفر بن احمد قمي، ضمن جامع الاحاديث، تحقيق سيد محمد حسين نيشابوري، ص 219، مشهد، بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي، طبع اول، 1413. و همچنين در ص 232. قريب به همين مضمون روايتي از اميرالمومنين عليه السلام آمده است. اين قطعه ضمن وصاياي نبي اكرم به اميرالمومنين عليه السلام آمده است: يا علي شر الناس من... رك: من لا يحضره الفقيه، صدوق، تحقيق سيد حسن خرسان، ج 4، ص 255، حديث 821؛ مكارم الاخلاق، طبرسي، تحقيق علاء آل جعفر، ج 2، ص 319، قم، جامعه مدرسين، طبع اول، 1414 ه-؛ المواعظ، صدوق، تحقيق محسن عقيل، ص 16، بيروت، دارالطباعة، طبع اول، 1412 ه- 1992 م؛ بحارالانوار، مجلسي، ج 77، ص 46. روايات به اين مضمون بسيار است. اميرالمومنين عليه السلام فرمود: آتش گيره جهنم ثروتمندي است كه بر تنگدستان بخيلي كند و عالمي است كه دين را به دنيا بفروشد. غررالحكم، آمدي، شرح و تفسير خوانساري، تحقيق محدث ارموي، ج 6، ص 240. و يا فرمود: «من باع آخرته بدنياه خسر هما» كسي كه آخرت را به دنيا فروشد، در هر روز زيان كند. همان،ج 5، ص 257.

[2] خطبه طولاني و بسيار آموزنده است رك: ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، صدوق، قدم له سيد حسن خرسان، ص 283.

[3] عبارت در نهج البلاغه اينگونه است «بلي اصبت لقنا غير مامون عليه، مستعملا آلة الدين للدنيا» نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147؛ رك ايضا: الامالي، شيخ مفيد، تحقيق علي اكبر غفاري - حسين استاد ولي، ص 249، مجلس 29، حديث 3؛ الارشاد، شيخ مفيد، تحقيق موسسه آل البيت، ج 1، ص 228، قم، مصنفات شيخ مفيد، ج 11، الموتمر العالمي لالفية الشيخ المفيد، طبع اول، 1413 ه- ق؛الغارات، ابو اسحاق ابراهيم محمد ثقفي، تحقيق محدث ارموي، ج 1، ص 152، تهران، انتشارات انجمن آثار ملي، چاپ دوم، 2535 ش؛الامالي، شيخ طوسي، ج 1، ص 20؛ عقد الفريد. احمد بن محمد اندلسي، تصحيح احمد امين و...، ج 2، ص 212، المناقب، خوارزمي، تحقيق مالك محمودي، ص 366؛ تاريخ يعقوبي، ابن واضح، ج 2، ص 206؛ تفسير الكبير، فخر رازي، ج 2، ص 192؛ تحف العقول، ص 113؛ كمال الدين، صدوق، ص 290.

[4] رك: تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج 6، ص 2499 - 2495، تهران، انتشارات اساطير، چاپ چهارم، 1373 ش.

[5] و اين حكايت را شيخ منتجب الدين در اربعين خود نقل كرده با في الجمله اختلافي. و در آنجا دارد دختر خود را معالجه كرد تا آنچه خورد قي كرد. منه.

[6] در تفسير ابوالفتوح مصرع دوم از بيت اول چنين است «عليك نبيع احسابا و دنيا» رك: تفسير روح الجنان، ابوالفتوح رازي، تصحيح ابوالحسن شعراني، ج 10، ص 164. و معناي شعر طبق نقل مؤلف آن است: اي پسر هند آيا به عسل زعفراني، ما اسلام و دينمان را به تو بفروشيم؟ هرگز چنين نخواهد شد و اميرالمومنين عليه السلام مولاي ماست. منتخب الدين، حكايت 4، ص 82.

[7] التفسير، المنسوب الي الامام حسن عسگري، تحقيق مدرسة الامام المهدي، ص 14، قم، موسسة الامام المهدي (عج)، طبع اول، 1409 ه-.

[8] مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب، تصحيح دانش آشتياني - رسولي محلاتي، ص 97، قم، موسسه انتشارات علامه، بي تا.

[9] شرح المعة الدمشقيه، شهيد ثاني، تصحيح و تعليق كلانتر، ج 3، ص 286، بيروت. افست دارالعالم الاسلامي.

[10] البته اين سخن مربوط به رسوم زمان مولف است ولي امروزه براي خروج از معامله مجهول، برخي از مداحان و گويندگان عوض معامله را تعيين و بانيان نيز مقدار زمان خواندن را مشخص مي كنند؛ و ديگر خوفي از مجهول بودن معامله وجود ندارد!! و گاهي به علت اتقان و استحكام معامله مبلغ تعيين شده و يا چكي معادل آن را قبلا دريافت مي دارند تا همه چيز به آسودگي بگذرد. و بيچاره مردمي كه به اميد ثواب، پاي سخن و يا مداحي چنين انسان آلوده اي مي نشينند!!.